جایی که گلها هوا را مطبوع میکنند
میل به تجربه کردن و آزمودن در شکلگیری این آثار مؤثر بود. آزمودنی که قرار بود ماحصلش درکی از چند پدیده باشد و تجربهای که خاطرهای را ثبت کند. برای من شناخت محیط اطرافم به عناصر و اشیا آن مکان وابسته است و بازنمایی این عناصر و فضاها به درک بهتری از آنها کمک میکند. برای فهم دقیقتر و مکاشفه بهتر تصمیم گرفتم ابژههایم را محدود کنم. این مسئله را با گلهای خانه که با تابش نور ظاهر میشدند آغاز کردم. به مرور و قدم به قدم ابژههای دیگری را هم سوژهی خود قرار دادم. از تاثیر نور شگفت زده میشدم. تاثیرات متقابلی که فضا، گل و نور بر یکدیگر داشتند برایم جالب بود. گلها را در مکانی قرار میدادم که نور مستقیم روز به آنها بتابد. روبرویشان مینشستم و ساعتها به آنها دقت میکردم. آنها را قلمه میزدم، میکاشتم و هَرَس میکردم. جدا از واقعیتی عینی با واقعیت وجودی آنها درگیر میشدم. واقعیتی که رشد میکرد، تکثیر میشد، جوانه میزد، گل میداد، پژمرده میشد و گاهی میمُرد. تمامی این تغییرات را میتوانستم ببینم، احساس کنم و درک کنم. همه آنها با یکدیگر برایم در شکلگیری و ساختن معنایی سهیم بودند. معنادار شدن ابژهها به مکان اطرافشان سرایت کرد.
جایی که به آهستگی معنادار میشد!
جایی که گلها هوا رامطبوع میکردند.
فتانه فروغی، ۱۳۹۵